کلک [رایانه و فنّاوری اطلاعات] عملیاتی معمولا نرمافزاری یا الکترونیکی بهصورت پیغام برای فریب کاربر تا امری نادرست را باور کند و دست به انجام کارهایی بزند که مطلوب فرستندۀ پیغام ا ...
واژههای مصوب فرهنگستان
فریب، گول زدن، ریشخند کردن سایر معانی: کلاه برداری کردن، اغفال کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خبردروغ سایر معانی: (جمع) اکاذیب، شایعات تهمت آمیز، اراجیف، ترهات، خبردروه [زمین شناسی] اراضی مارنی ورسی
تظاهر، وانمود، ظاهری، نمایش دروغی، حمله خدعه امیز، وانمود کردن سایر معانی: (در مشت زنی یا عملیات جنگی ـ برای گمراه سازی حریف تظاهر به حمله کردن) تک نمایی، حمله ی دروغی، حمله ی وانمودین، وانم ...
دهان باز کن، شیرین کاری، قصه یا عمل خندهاور، محدود کردن، دهان بند بستن، پوزهبند بستن، مانع فراهم کردن برای سایر معانی: دهان بند زدن به، (برای جلوگیری از داد زدن و غیره) دهان کسی را بستن، (با ...
اغفال کردن، فریب دادن، چشم بندی کردن سایر معانی: گول زدن، کلک زدن، فریبکاری کردن، (در اصل) چشم کسی را بستن
کردار، کنایه، گوشه، مسخره، شوخی، بذله، لطیفه، خوش مزگی، طعنه، تمسخر، مزاح، بذله گویی، ببازی گرفتن، مزاح گفتن، شوخی کردن، خنده کردن، استهزاء کردن، تمسخر کردن سایر معانی: سخره، دست اندازی، مضح ...
گول زدن، زرنگ تر بودن از سایر معانی: (قدیمی) باهوش تر بودن، بیشتر (از دیگری) زرنگی کردن، ذکاوت بیشتر به خرج دادن، ترفند بهتری زدن، حیله ی بهتری به کار زدن، بهتر دوز و کلک سوار کردن ...
کلاهبرداری، گوشبری، شیادی، رجوع شود به:confidence game، شیادی رجوع شود به:confidence game کلاهبرداری کردن، شیادی کردن
بهانه، گریز، طفره، طفره روی، اختفاء، عذر، طفره زنی سایر معانی: دستاویز، مستمسک، ترفند [حقوق] کلاه شرعی، حیله، طفره
نیرنگ، حیله بازی، حیله گری، گول زنی سایر معانی: دغلکاری، رندی، بد سگالی، کید ورزی، کنوره، فریب، نیرنگ بازی