[ریاضیات] بزرگترین مقسوم علیه مشترک
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[شیمی] بالاترین اوربیتال مولکولی اشغال شده
[حقوق] برنده مزایده
قوس، کمان، طاق، فریبنده، ناقلا، شیطان، اصلی، بشکل قوس یاطاق دراوردن سایر معانی: پیشوند: اصلی، عمده، بزرگ (در ساختن عناوین هم به کار می رود)، اعظم، ابر [archenemy و archduke]، تاق (ضربی) زدن، ...
بهترین، بهترین کار، به بهترین وجه، بزرگترین، نیکوترین، خوبترین، شایستهترین، ممتاز، عظیم ترین، به نیکوترین روش، اعلاء، خاصگی، سبقت گرفتن، برتری جستن سایر معانی: بهینه، به بهترین وجه (حالت عال ...
منتها درجه، منتهی، مفرط، بی نهایت، دورترین نقطه، حد اکثر سایر معانی: شدید (ترین)، اشد، گزافه، نامعتدل، تند و تیز، حد غایی، بیشترینه، شور، اقصی، دورترین، منتهی الیه، انتها، - ترین، (اندیشه و ...
بسیار، خیلی، خیلی دور
(الماس و مروارید و غیره) بهترین نوع، درجه اول، بالاترین مقام
بهترین، جلوترین، پیش ترین، در درجه نخست سایر معانی: (از نظر زمان یا مکان) نخست، اول، پیشاپیش، (رتبه و مقام) ارشد، سرشناس ترین، نخبه ترین، پیش نشین، سرور، از همه مهمتر، اول همه، قبل از هرچیز ...
جملۀ پیشگام [ریاضی] فرمولدار
واژههای مصوب فرهنگستان
مقدار زیاد، بیشترین، بیش از همه، زیادترین سایر معانی: (صفت عالی: much) بیشترین مقدار، بیشتر، (صفت عالی: many) بیشترین تعداد، اکثر، در بیشتر حالات، اکثرا، غالبا، بخش عمده (با فعل جمع)، (صفت ع ...
طرفدار، فرمانروا، سایس، پادشاه، سلطان، شهریار، با اقتدار، دارای قدرت عالیه سایر معانی: برتر، ابر، عالی، عالیترین، بالاترین، عالی مقام، ابر قدرت، قدر قدرت، شاه، خسرو، خدیو، تاجدار، مستقل، خود ...