حکومت اشرافی، طبقهء اشراف سایر معانی: نخبگان، بهسالاران، بهزادان، زبدگان، (در اصل) بهسالاری (حکومت خوب ترین افراد)، بهزاد سالاری، اشراف سالاری (حکومت اقلیت اشرافی که ثروت و مقام موروثی دارند ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(پولدارانی که مرتب برای کار یا تفریح با هواپیما سفر می کنند) دایم در سفر و خوشی
نجابت، علو، اصالت خانوادگی، طبقه نجبا سایر معانی: شرف، شرافت، شرافتمندی، بزرگ منشی، بزرگواری، اصالت، خوبی، نیکی، برتری، ارزشمندی، جلال، شکوه، عظمت، اشرافیت، اشرافیون، نجبا، برجستگی، ناموری، ...
طبقه ی بالای اجتماع، اشراف، پولداران، وابسته به طبقات بالای اجتماع، وابسته به کلاسهای بالای دانشگاه و دبیرستان، زبرپایه [زمین شناسی] رده بالا [ریاضیات] رده ی بالا [آمار] رده بالا ...