خطر ناک، خطیر، خوفناک سایر معانی: سیجناک، پر مخاطره [فوتبال] خطرناک- پرخطر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منحط، رو به انحطاط گذاردن، فاسد شدن سایر معانی: (از حالت پیشین بدتر شدن) تنزل کردن، منحط شدن، روبه تباهی نهادن، تبهگن شدن، انحطاط، تبهگنی، تنزل، فرودروی، آدم فاسد، (زیست شناسی) انحطاط یافتن، ...
فاسد، خراب، فاسد الاخلاق سایر معانی: (از نظر اخلاقی) منحرف، کژراه، هرزه، فاوا، ترادامن، پتیاره، بد، منحط، تباه
بی نقص، خوش بنیه، سالم، نیرومند، روانه کردن، کشیدن، سوی دیگر بردن سایر معانی: (بیشتر در اشاره به اشخاص مسن) سالم، سرو مرو گنده، تندرست و قوی، تندرست و گردن کلفت، بی عیب و نقص، مجبور به رفتن ...
مضر، موذی، پرگزند سایر معانی: آسیب آور، زیان بخش، پرزیان، گزایان، آسیب ناک
خطر ناک، خطیر، پرخطر سایر معانی: پرمخاطره، سیج ناک، مخاطره آمیز، وابسته به بخت، بختی، اقبالی، الله بختی، تصادفی، اتفاقی [ریاضیات] خیلی خطرناک، تصادفی، اتفاقی
تندرست، سالم، سلامت سایر معانی: تندرستی بخش، بهداشتی، مقوی [بهداشت] بهداشتی
بد گوار، غیر قابل هضم سایر معانی: گوارش ناپذیر، ناگواردنی، ناگوارا
نا سازگار، ناگوار، مضر برای تندرستی، بد آب و هوا سایر معانی: (آنچه که تندرستی نمی آورد) ناسازگار، تندرستی بر، ناسالم، بد اب و هوا
خطر ناک سایر معانی: خطرناک
غذای ناسالم، گنده خوراک، هله هوله
ادم عصبانی، نژند، عصبی، دچار اختلال عصبی سایر معانی: وابسته به روان رنجوری یا تباهی