(ارتش) ارکان آتشبار، ستاد آتشبار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منزل، مسکن، سکنی، بودگاه، بودباش، مقر، رحل اقامت افکندن سایر معانی: منزلگاه، کاشانه، خانه، محل اقامت، دوران اقامت، زمان گذشته و اسم مفعول فعل: abide، اشاره کردن، پیشگویی کردن [حقوق] اقامتگاه ...
(انگلیس) وزارت کشور [حسابداری] اداره مرکزی [کامپیوتر] دفتر محل اقامت .
سکنی، مقر، عمارت، مقام، محل اقامت، اقامت گاه، سکونت سایر معانی: اقامت، باشایی، خانه، منزل، مسکن، ماوا، محل سکونت، بودگاه، کاخ، خانه ی بزرگ [حقوق] اقامت، اقامتگاه، محل سکونت [پلیمر] ماندگاری ...
ایستگاه آتش نشانی، ایستگاه کلانتری، مرکز کلانتری