سردرد، درد سر سایر معانی: (عامیانه) دردسر، گرفتاری، زحمت، دقمصه، مخمصه، خشخاش وحشی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سردرد بیشتحرکی [علوم پایۀ پزشکی] سردرد کوتاهمدتی که پس از فعالیت جسمانی بروز میکند
واژههای مصوب فرهنگستان
سردرد اندامگانی [علوم پایۀ پزشکی] سردرد ناشی از طیف گستردهای از نارساییهای درونجمجمهای
سردرد پسآمیزشی [علوم پایۀ پزشکی] نوعی سردرد بیشتحرکی که در حین یا پس از فعالیت جنسی، معمولا در مردان، ایجاد میشود
سردرد ناشی از تهوع، سر درد همراه با تهوع، migraine : سردرد همراه با یاناشی از تهوع
بدتر کردن، وخیم سازی، تشدید، (عامیانه) ناراحتی خشم انگیز، رنجه، اذیت، آزار، مصدع، موجب وخامت یا بدی، تبدیل به بدتر، سخت کردن، سختی، شدت، تهییج، مایه تشدیدجرم
سوراخ، گمانه، منفذ، کالیبر تفنگ، سر خر، با مته سوراخ کردن، موی دماغ کسی شدن، خسته کردن، سوراخ کردن، با مته تونل زدن، سفتن، نقب زدن، وسیله سوراخ کردن، سنبه زدن سایر معانی: (هر چیزی که به خاطر ...
میگرن عصبی [علوم پایۀ پزشکی] سردرد یکطرفهای در پیشانی و بالای چشم که با افزایش دمای ناحیۀ دردناک و ریزش اشک و آببینی همراه است |||متـ . پیمیگرن ...
اذیت، ازار، ناگواری، سر خر، مایه رنجش، مایه تصدیع خاطر سایر معانی: دردسر، مایه ی گرفتاری، گرفتاری، مزاحمت، (حقوق) آزار، بلا، ایجاد مزاحمت (مثلا سد معبر)، مردم آزاری [حقوق] مزاحمت، ایذاء، مزا ...
ستمگر، غم افزا، ظالم، ستمکار، متعدی، ستم پیشه، ناراحت کننده سایر معانی: طاقت فرسا، آزارگر، آزارنده، رنج آور، سخت، توانفرسا، بیدادگر، ستمگرانه، ظالمانه، اجحاف آمیز، خورد کننده
سردرد کوتاهمدتی که پس از فعالیت جسمانی بروز میکند [علوم پایۀ پزشکی]
نوعی سردرد بیشتحرکی که در حین یا پس از فعالیت جنسی، معمولا در مردان، ایجاد میشود [علوم پایۀ پزشکی]