1- مرتب درباره ی یک چیز حرف زدن و اندیشیدن، وسواس داشتن 2- خل بودن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خیلی خشمگین شدن، اعراض کردن، (از شدت خشم و غیره) از خود بی خود شدن، بی تابی کردن
[حقوق] در حکم یا به منزله (چیزی) بودن
(عامیانه) امتحان کردن
یعنی دست به هر چیزی می زنه طلا می شه
دست خوب داشتن
دارای عنوان (اشرافی یا علمی) بودن
مهربان بودن، رافت داشتن، دلرحم بودن، رحم کردن
(عامیانه) خشمگین شدن یا بودن، غیظ کردن
حافظه ی ضعیف داشتن
شب را به میگساری و پایکوبی گذراندن
کمی آشنایی داشتن