تنفر، نفرت، ستیز، دشمنی، اکراه، غل، عداوت کردن، تنفر داشتن از، نفرت داشتن از، کینه ورزیدن، مشمئز شدن، بیزار بودن سایر معانی: نفرت داشتن، متنفر بودن، دشمنی ورزیدن، احساس خصومت کردن، کینه داشت ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نفرت انگیز، آریغ انگیز، قابل انزجار، سزاوار نفرت، تنفرامیز، دشمن داشتنی
بیزار سایر معانی: نفرت انگیز، منزجر کننده، سزاوار نفرت، ناخوشایند، زننده، مستهجن، قبیح، ناپسندیده، منفور
[نساجی] بیسولفات - سولفات هیدروژن
[نساجی] سولفات آلومینیوم بیشتر جهت رنگرزی پشم با رنگهای طبیعی و دندانه ای در رنگرزی پشم قالی استفاده می شود
[برق و الکترونیک] بلور آمونیوم دی هیدروژن فسفات [ بلور ای دی پی] بلور پیزوالکتریکی که در ترادیسنده های سونار و میکروفون های بلوری به کار می رود .
[نساجی] گزانتات سلولز
خداوند قلعه یا قصر، کوتوال، دژدار، بانوی قلعه یا قصر، همسر کوتوال، کدبانو (به ویژه در خانه های بزرگ اشرافی)، کاخ بانو، castellan : بانوی حاکم قلعه، کمربند زنجیری زنانه
[زمین شناسی] عقیق خونی نوعی آگات با رنگ روشن که ذرات ژاسپر قرمز رنگ در آن پراکنده اند. مترادف: bloodagate
(شیمی) هیپوفسفات (ملح اسید هیپوفسفریک که حاوی بنیان منفی می باشد)
شیرابۀ خاکچال [مهندسی محیط زیست و انرژی] مایعی که از پسماند جامد یک خاکچال تراوش میشود
واژههای مصوب فرهنگستان
شیرابه [مهندسی محیط زیست و انرژی] مایعات حاصل از بر روی هم ماندن پسماندهای جامد در محل دفع