تازه کار، ژامبون، گوشت ران خوک، گوشت ران، ران خوک نمک زده، ران و کفل، ژانبون، مقلد بی ذوق وبی مزه، بطور اغراق امیزی عمل کردن سایر معانی: (امریکا - عامیانه) بازیگر ناشی، هنرمند بد (که در اجرا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زشت، بی مهارت، سنگین دست
دست و پا چلفتی، بدقواره (در انگلیس ham-fisted هم می گویند)، زشت، بی مهارت، سنگین دست
شهر همدان (ایران)
حوری جنگلی سایر معانی: (اسطوره ی یونان - با h بزرگ هم می نویسند) هامدریاد (پری جنگلی یا روحی که در گیاهان زیست می کند)، رجوع شود به: king cobra، افسانه یونان حوری جنگلی
شهر هاماماتسو (در جزیره ی هونشو - ژاپن)
رجوع شود به: tragic flaw
روانشناسى : گناه هراسى
[ریاضیات] معادله های متعارف همیلتونی
[ریاضیات] معادله های متعارف همیلتون
[ریاضیات] مدار همیلتونی، دور همیلتونی
[ریاضیات] گراف همیلتونی