درشکه کرایه، اسب سواری، اسب کرایبه، فعله، زیاد استعمال شده، مبتذل کردن سایر معانی: اسب کالسکه و سواری (ولی نه اسب مسابقه یا تندرو)، کالسکه ی کرایه ای، (مهجور) آدم خرکار، خرحمال، (مهجور) اجیر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کالسکه یا درشکه کرایه، درشکه چهارچرخه ودو اسبه کالسکه کرایه ای که شش تن دران می نشینند
کارمزدی
راننده درشکه کرایه ای
چرند، حرف پوچ، مهمل، حرف تکراری
تاکسی، جای راننده کامیون، جای لوکوموتیوران سایر معانی: مخفف : (امریکا) اداره ی هواپیمایی کشوری، تاکسی ( taxicab هم می گویند)، رانندگی تاکسی کردن، تاکسیرانی کردن، درشکه، کالسکه ی کرایه ای، (ک ...
اصطلاحات مخصوص یک صنف، لهجه خاص، سخن دست و پا شکسته سایر معانی: (زبان حرفه ای یا محلی یا بیگانه که برای شنونده نامفهوم و عجیب و غریب می نماید) زبان بیگانه، زبان فنی، زبان زرگری، سخن نامفهوم، ...
پیشین، قدیمی، کهنه، کهن، زمان پیش سایر معانی: (قدیمی - شاعرانه) کهن، باستانی، عتیق، وابسته به ایام گذشته، سابق
ابتذال، پیش پا افتادگی، بی مزگی، بیاتی سایر معانی: (سخن و نوشتار) ابتذال، تکرار مکررات
کهنه، مبتذل سایر معانی: پیش پا افتاده، بی مزه، خالی از لطف و تازگی، تکراری
ساییده، مندرس، پوشیده سایر معانی: اسم مفعول: wear، کهنه، نخ نما، رنگ و رورفته، آسیب دیده (در اثر استعمال یا پوشیدن)، صدمه دیده، خسته، اسم مفعول فعل wear بکلمه مزبور رجوع شود [پلیمر] فرسوده، ...