[ریاضیات] کمان اره ی دستی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ادم کش، سربر، جنده، فاحشه
رخنهکنشگر [رایانه و فنّاوری اطلاعات] فردی که با اغراض سیاسی به سامانههای رایانهای رخنه میکند |||متـ . رخنشگر* |||* «رخنشگر» صورت اختصاری رخنهکنشگر است ...
واژههای مصوب فرهنگستان
ادای کسی را در اوردن سایر معانی: (امریکا)، با شمشیر بته ها را زدن و راه خود را باز کردن، در بوته زار رهنوردی کردن، با کشیدن بوته های کناره ی نهر قایق را به جلو راندن، مبارزه کردن ...
رجوع شود به: steeplebush، بوته کوتاهی که در اتازونی میروید، اسپیره
1- ضربه را به سوی کسی هدفگیری کردن، ضربه حواله کردن 2- (به کار دشواری) پرداختن، (ضرب شست خود را) آزمودن
[نفت] کابل حمایت
(انگلیس - محلی) خشم، از جا در رفتن، (عامیانه) کتک زنی، چوبکاری، خشم، از جا دررفتگی
از زنجیر ازاد کردن، از قید و بند ازاد کردن سایر معانی: غل و زنجیر زندانی را باز کردن، از قید و بند آزاد کردن
ضربت، ضربت سخت، صدای ضربت، صدای اصطکاک، ضربت سخت زدن، صدای کتک زدن، تسهیم کردن، زدن، محکم زدن سایر معانی: ضربه ی تند و صدادار، سیلی، چک، صدای ضربه ی تند، دنگ، شترق، (با صدای بلند - محکم) زدن ...
خیلی بزرگ، بسیار عظیم سایر معانی: بسیار، خیلی، واقعا، (انگلیس - عامیانه)، بسیار بزرگ، گنده، عظیم، پر سر و صدا
(خودمانی) رجوع شود به: wacko