چرخ خوردن، گردیدن، دورزدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] چپگرد - مخالف جهت عقربه ساعت و دهانه در سمت چپ
تغییر کردن، دور زدن، گردش کردن، سیر کردن، چرخیدن، گردیدن سایر معانی: (به دور محور) چرخیدن، گشتن، دورگشتن، چرخ زدن، مورد تفکر قرار دادن، در فکر پروراندن، تامل کردن [مهندسی گاز] دوران کردن [ری ...
لرزه، ارتعاش، مرتعش کردن، لرزیدن سایر معانی: (از ترس یا تنفر و غیره - ناگهان) چندش گرفتن، به خود لرزیدن، فراشیدن، به لرزه درآمدن، مرتعش شدن، لرزان شدن، چندش، لرزش، مشمئز شدن
گردش، چرخش، چرخیدن سایر معانی: چرخاندن، گرداندن، چرخ دادن، تاب دادن، پیچاندن، پیچ و تاب دادن، (به سرعت دور محور) گشتن، دور زدن