گناه، جرم، بزه، تقصیر، مجرمیت سایر معانی: معصیت [حقوق] گناه، جرم، بزه، تقصیر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گناهکاری، بزهکاری، مجرمیت، محکومیت
محکوم به کلاه برداری
[حقوق] اعتراف کردن به گناه یا جرم
[حقوق] انکار کردن گناه یا جرم، خود را بی گناه اعلام کردن
تا گناه کسی اثبات نشده است بی گناه است
شرافتمند، سوظن ناپذیر
در همه ی حالات، در کلیه ی آزمایش ها، دائما، همیشه [برق و الکترونیک] دارای خطا، خراب [حقوق] مقصر، خاطی
شایان توبیخ، سزاوار سرزنش، مقصر سایر معانی: شایان توبی
سازش، تبانی، ساخت وپاخت، هم نیرنگ، بست و بند سایر معانی: (در امور غیر قانونی) همدستی، توطئه [حسابداری] تبانی
بار، گرفتاری، قید، مانع، گرو، اسباب زحمت، سربار سایر معانی: (هر چیز سنگین کننده یا مزاحم) بار، دردسر، مزاحم، وبال گردن، دست و پاگیر، رادع، مختل سازی، بازداری، دست و بال بندی، مزاحمت، مضیقه ( ...