[نفت] ریل راهنما
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حیله گر سایر معانی: نیرنگ باز، مزور، مکار، دورو، ریاکار
بدون حیله، بدون تزویر، ازروی سادگی
فریب خوردن، گول زدن، اغفال کردن
فریب، اغفال
مهارت، عیاری، خاتوله سایر معانی: حیله گری، زیرکی
مسحور کردن، افسون کردن، فریفتن سایر معانی: طلسم کردن، مجذوب و مسحور کردن، مفتون کردن، دل بردن از، شیدا کردن، واله کردن
گول زدن، ریشخند کردن سایر معانی: خر کردن، زبان بازی کردن، (با چاپلوسی و غیره) وادار به کاری کردن، چاپلوسی
محیل، حیله گر، مکار، خودخواه و مزور، نیرنگ باز [کامپیوتر] دوباره سازی یا ایجاد داده جدید از طریق فشرده سازی وقایع عددی معین . [برق و الکترونیک] محاسبه
فریفتن، اسیر کردن سایر معانی: شیفتن، دل فریفتن، شیدا کردن، دلباخته کردن، مفتون کردن، اسیر عشق کردن، افسون کردن، (در اصل) اسیر کردن، دستگیر کردن
ریشخند کردن، ریشخند کردن، چرب زبانی کردن، چاپلوسی کردن، نوازش کردن سایر معانی: (با چرب زبانی به کاری) واداشتن، شیره مالی کردن، (با چرب زبانی) در کشیدن، به دست آوردن، (با ور رفتن و دستکاری ما ...
گول زدن، فریب دادن، اغوا کردن، فریب دادن ,اغفال کردن