گور [باستانشناسی] مکانی برای تدفین انسان و گاهی حیوان
واژههای مصوب فرهنگستان
گورنشان [باستانشناسی] هر شیئی که محل یک گور را مشخص کند
کفن سایر معانی: خلعت، کفن، خلعت، رخت گور
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کندن، نقش کردن، نشاندن، جایگیر، منقوش ساختن
[عمران و معماری] چاه با صافی شنی [زمین شناسی] چاه با صافی شنی
[عمران و معماری] پوشش شنی - ژاکت شنی [زمین شناسی] پوشش شنی، ژاکت شنی
گوده ریگ، کان شن، چال ریگ [عمران و معماری] شنگاه - کان شن - جاده شنی - معدن شن [زمین شناسی] شنگاه، کان شن، جاده شنی، معدن شن- شن چال
[عمران و معماری] راه شنی
سنگ ریزی، شن ریزی [زمین شناسی] سنگریزی، شن ریزی
(صدای انسان) خشن و زمخت (مثل صدای به هم ساییدن ریگ)، شنی، ریگدار، سنگریزه دار، پرریگ، ریک دار، ریگ مانند [خاک شناسی] ریگی - ریگی
[نفت] لایه شنی
شنی [زمینشناسی] مربوط به شن