تنگ [جغرافیا] درهای باریک و ژرف با دیوارههای سنگی تقریبا قائم در کوهستان که از ژرفدره کوچکتر و از تنگدره پرشیبتر است ...
واژههای مصوب فرهنگستان
پرخور، زیادتپان
دیکشنری انگلیسی به فارسی
طوقه، گلو پوش، گلو پناه، زرهگردن سایر معانی: زره گلو، گردن پوش، پرگر، روسری زنانه که سر و گردن را می پوشاند، (در گردن پرندگان) طوقی دور گردن، هلال
استفراغ، رد، قى، پس دادن، ریزش
پرخوری، تندخوری، تراکم خون
قی کردن، بالا آوردن، استفراغ کردن، وامیدن، پس زدن، پس پراندن، بیرون ریختن، دوباره فروبردن، دوباره قورت دادن، برگشتن
دارای شدت یا ژرفای سنجش ناپذیر، شکاف ژرف (در زمین)، ژرف گودال، ژرف گسله، مغاک، هاویه، ورطه، چهچال، اعماق (دریا)، ژرفنا، abysm : بسیار عمیق، بی پایان، غوطه ورساختن
نهر، بستر نهر، ابکند سایر معانی: (در جنوب غربی ایالت متحده)، بستر رودخانه ی خشک، آبکند، ابگند [زمین شناسی] نهر، بستر نهر، آبگند جویبارهای فصلی و موقتی نواحی خشک و نیمه خشک که دارای دیواره و ...
جاذب، جالب، دلربا، خوش نما، فریبنده، مورد توجه، دلکش، کشنده سایر معانی: جذاب، گیرا، به خودکش، دلبر، شیفته ساز، رباینده، (فیزیک) جاذبه، کشش [صنعت] جذاب، دلکش، دلربا [ریاضیات] کششی، ربایش، جاذ ...
زیبا، قشنگ سایر معانی: (ادبی) زیبا، دلکش
تنگه، دره عمیق و باریک، دره باریک و تنگ، دربند سایر معانی: (دره ی دراز و باریک که دو طرف آن صخره های بلند است) تنگ دره، تنگ، تکاب، آبکند [عمران و معماری] دره عمیق - دره تنگ - گلوگاه - تنگ - ...
خوبرو، خوش منظر سایر معانی: گیرا، ملیح، خوش ایند