وراثتی، پی درپی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دریایی، اقیانوسی، مربوط به دریا یاخلیج، مسلط بر دریا سایر معانی: بحری
(اسب) خوش گام، خوش خرام، دقیق گام، خوش روش، بهمه جور قدم تربیت شده اسب، قابل، حسابی
جمع، جمع کل، جمله، حاصل جمع، تام، کلی، مجموع، کل، مطلق، کامل، جمع کردن سایر معانی: سرجمع، تمام و کمال، محض، صرف، جمع زدن، جمع بستن، (به هم) افزودن، سرزدن به، بالغ شدن بر، رسیدن به، (امریکا - ...
نا محدود، بیکران سایر معانی: بی حد و حصر، بی مرز، لایتناهی، بی پایان [برق و الکترونیک] بدون مرز، بیکران، نامحدود [ریاضیات] بیکران
مطلق، قطعی، غیر مشروط، فرض، بی شرط، بدون قید و شرط، غیر شرطی، بلا شرط سایر معانی: بی قید و شرط، بی چون و چرا، نامشروط، ناسامه [حقوق] بدون قید و شرط [ریاضیات] بدون شرط، بی شرط، بلاشرط، غیر شر ...
بریده نشده، قطع نشده، از هم جدا نشده سایر معانی: (به ویژه کتاب) صفحه بری نشده، حاشیه بری نشده، (جواهر) نتراشیده، تراش داده نشده [نساجی] نبریده-بریده نشده
[زمین شناسی] تا نشدنی [آمار] تا نشدنی
رک، بی پروا، بی رودربایستی، صاف و پوست کنده، بی قید وشرط، اشکارا، بی پرده
غیر عادی، مطلق، کاملا، بحداکثر، باعلی درجه، بزبان اوردن، فاش کردن، ادا کردن، گفتن سایر معانی: محض، صرف، کامل، تمام عیار، بی چون و چرا، سراپا، (در اصل) بیرون دادن، ذکر کردن، برزبان آوردن، (با ...
کارگر، طرز کار، کار کننده، مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش سایر معانی: در حال کار، شاغل، کارمند، دارای کار، وابسته به کار، - کار، موثر، کارآمد، عملی، کاربردی، کاربردپذیر، کافی، بسنده، مقدماتی، ...