پاک کردن، اعلام بی تقصیری کردن، مبرا کردن، بخشیدن، بری الذمه کردن، امرزیدن، عفو کردن، کسی را از گناه بری کردن سایر معانی: تبرئه کردن، آزاد کردن (از قید چیزی)، بخشودن، آمرزیدن، بخشیدن گناه، ک ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کنسرو، از صدمه محفوظ داشتن، کنسرو تهیه کردن، نگه داری کردن سایر معانی: حفظ کردن، نیکداری کردن، بر جا داشتن، پایستن، هو داشتن، (بیشتر در مورد منابع طبیعی و انرژی) صرفه جویی کردن، پستائی کردن، ...
شوخی کردن، رها ساختن، مخالفت نکردن، مخالف نبودن، افراط کردن، نرنجاندن، زیادهروی کردن، دل کسی را بدست اوردن سایر معانی: لوس کردن، ننر کردن، سختگیری نکردن، به میل کسی رفتار کردن، به میل خود رف ...