دوری کردن از، طفره رفتن، عدول کردن، طفره زدن، اجتناب کردن از سایر معانی: گریختن (با حیله یا سرعت و غیره)، فرار کردن، جیم شدن، گیر نیافتادن، به یاد نیاوردن، به خاطر خطور نکردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فرا گیرنده، نافذ، فراگیر سایر معانی: پخش شونده (در درون)، درون گستر، فراگستر، گسترنده، مستولی شونده [حسابداری] فراگیر
فرار کردن، دور انداختن، بیرون دادن سایر معانی: 1- دور انداختن، از شر چیزی راحت شدن 2- (ورق بازی) روی میز انداختن، رد کردن 3- رد گم کردن 4- گمراه کردن 5- سردرگم کردن، گیج کردن 6- بیرون کردن، ...