متقابلا عمل کردن، فعل و انفعال کردن، بر هم کنش داشتن (یا کردن)، تاثیر متقابل کردن، هم کنش کردن، متقابلا اثر کردن، فعل و انفعال داخلی داشتن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
1- با اشکال خواندن، بریده بریده خواندن 2- پی بردن، درک کردن 3- با دقت توضیح دادن