[کامپیوتر] آدرس تولید شده ؛ نشانی تولید شده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] ایده آل چپ ایجاد شده
[ریاضیات] زیرگروه ایجاد شده
[عمران و معماری] ترافیک تولید شده - شد آمد ایجادی
[آمار] متغیّر تصادفی تولید شده رایانه ای
تصویر رایانهای [سینما و تلویزیون] تصویری که با رایانه تولید میشود و معمولا بهعنوان جلوۀ ویژه به کار میرود
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] زیرگروه دوری تولید شده به وسیله ی
منحط، رو به انحطاط گذاردن، فاسد شدن سایر معانی: (از حالت پیشین بدتر شدن) تنزل کردن، منحط شدن، روبه تباهی نهادن، تبهگن شدن، انحطاط، تبهگنی، تنزل، فرودروی، آدم فاسد، (زیست شناسی) انحطاط یافتن، ...
[ریاضیات] جواب پایه ای تباهیده
[ریاضیات] متغیر های کراندار تباهیده
[ریاضیات] استحاله فاصله ی بسته ی زوال یافته، بازه ی بسته ی تبه شده
[ریاضیات] مقطع مخروطی تباهیده، تبهگون، مقطع مخروطی منحط، مخروط تبهگون، مخروطی تبهگون، مخروط ناسره، مخروطی ناسره