شهر دروازه [گردشگری و جهانگردی] شهری که به دلیل شرایط جغرافیایی و وضعیت شبکههای حملونقل بهعنوان اولین مقصد در یک کشور یا منطقه محسوب میشود ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[کامپیوتر] صفحه دروازه ای
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[برق و الکترونیک] دروازه پست الکترونیکی
[برق و الکترونیک] پروتکل دروازه بیرونی
باب، در، راهرو، درب سایر معانی: (مجازی) خانه، آپارتمان، (مجازی) وسیله، اسباب، راه، درگاه، آستانه، مدخل [عمران و معماری] در
باب، مدخل، ورودیه، دریچه، دروازه، گیت، در بزرگ، دریجه سد، وسایل ورود سایر معانی: در حیاط، در ورودی منزل یا باغ، قاپو، (در فرودگاه) گیت، محل ورود و خروج از هواپیما به فرودگاه، (در سینما و نما ...
راهرو، سرسرا، دهلیز، هشتی، دالان سرپوشیده سایر معانی: (کالبدشناسی - جانورشناسی) دهلیز، دهلیزه، دالان، رواق، کفش کن، رجوع شود به: lobby، راهرو سرپوشیده میان دو واگن مسافربر [زمین شناسی] دهلیز ...
شهر یا نقطۀ اصلی که به دلیل شرایط جغرافیایی و وضعیت شبکههای حملونقل بهعنوان محل دسترسی به یک کشور یا منطقه محسوب میشود [گردشگری و جهانگردی] ...
نظریهای مبنی بر این باور که مواد کمخطر و سبک ممکن است به مصرف مواد پرخطر و سنگین و همچنین ارتکاب جرم منجر شود [اعتیاد]