بی کسی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دوستانه
خودمانی سایر معانی: یاری، رفاقت، مساعدت [کامپیوتر] میزان آسان بودن کار با کامپیوتر یا برنامه
هواگرد خودی [علوم نظامی] هر هواگردی که پرواز آن با معیارهای شناسایی پدافند یک کشور مطابقت داشته باشد و متعلق به همان کشور باشد
واژههای مصوب فرهنگستان
[فوتبال] بازی دوستانه
[کامپیوتر] ترکیب تجهیزات ترمینالی و برنامه های کامپیوتری
یار، دوست سایر معانی: دوست محرم یاصمیمی یاهمدم
دشمن در لباس دوست
رفیقه، دلبر سایر معانی: دوست دختر، معشوقه
دوستی پا بر جا یا ثابت
پیادهپسند [حملونقل درونشهری - جادهای] ویژگیهایی که دارا بودن آنها باعث میشود پیادهرو برای پیادهروی، ایمن و راحت باشد ...
نجوش، نادوستوار، نامهربان، غیر دوستانه، خصمانه، دشمنانه، سرد، سرسنگین، خصومت آمیز، ناهمراه، نامساعد