پرسشگان [رایانه و فنّاوری اطلاعات] مجموعهای از پرسشهای متداول و مکرر به همراه پاسخهای آنها در یک وبگاه
واژههای مصوب فرهنگستان
کم، کمتر، ندره، بندرت، گاه گاهی [ریاضیات] به ندرت، کم، گاهی گاهی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چنانکه باهم جور,نامنتاقصشد,بطورموافق
پیوسته ,دائما,همیشه ,مدام
بطور عادی سایر معانی: معمولا، طبق عرف یا عادت، عرفا، عادتا، طبق معمول، مثل همیشه، عادی
بطور نامحدود، بطور نامعین، بطور نامعلوم، برای یک مدت نامحدود [ریاضیات] به طور نامعین، تا ابد
بطور پایان ناپذیر، چنانکه تمام نشود، بطور بسیار دراز
غالبا سایر معانی: بیشتر، عمدتا، در اکثر موارد، در بیشتر حالات، اساسا
متناوب، غیر مداوم، خاموش و روشن، شل کن و سفت کن، بگیر و ول کن [ریاضیات] متناوب، نوبتی، قطع و وصل
مرتبا، منظما [ریاضیات] به طور مرتب، به ترتیب، به طور منظم
مکرر، مکررا سایر معانی: مکررا