چیز ساییده شده، چیز فرسوده سایر معانی: (noun) (قدیمی) ترساندن، هراساندن (noun) نبرد، جنگ، پیکار، مبارزه، رقابت، دعوا، نزاع، جر و بحث، مشاجره enter the fray (مجازی) وارد دعوا شدن (verb intran ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کهنه، خشن، زبر، نا هموار، ناصاف، پاره پاره، ژنده سایر معانی: مندرس، پاره پوره، (مانند اره) دندانه دار، بریده بریده، ناصاف (jagged هم می گویند)، ژولیده، شانه نکرده، ناموزون، سردستی، غیر یکدست ...
ساییده، مندرس، پوشیده سایر معانی: اسم مفعول: wear، کهنه، نخ نما، رنگ و رورفته، آسیب دیده (در اثر استعمال یا پوشیدن)، صدمه دیده، خسته، اسم مفعول فعل wear بکلمه مزبور رجوع شود [پلیمر] فرسوده، ...