گودالچه، چالک، گوده، گودال کوچک
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جوی، اب رو، حفره، شیار دار کردن، قطره قطره شدن، اب رودار کردن سایر معانی: جویچه، مرزآب، فقر و فلاکت، مذلت، (شمع) ذوب شدن و جاری شدن موم، آب گذار (طرفین شیروانی که به ناودان ختم می شود)، آب ر ...
خندق، خاکریز، خندق کندن سایر معانی: خندق (کندک)، آلنگ [عمران و معماری] خندق [کوه نوردی] چاکِ کناری [آب و خاک] نهر عمیق