[ریاضیات] تعریف صوری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] عبارت صوری
[ریاضیات] گروه رسمی
[کامپیوتر] زبان صوری
[کامپیوتر] پارامتر رسمی نامی که در یک تابع یا زیر روال به کار میرود تا مقداری را به برنامه ی احضار کننده عبود دهد . بر خلاف actual parameter. [برق و الکترونیک] پارامتر متعارف
[ریاضیات] قاعده ی صوری
[زمین شناسی] نگهداری رسمی سیستم نگهداری رسمی به سیستمی گفته می شودکه مشخصا برای یک وضعیت هندسی معین ساخته می شود.این سیستم رابه صورت بتن درجا می ریزندویا ازمجموعه ای ازقطعات بتنی پیش ساخته ت ...
[ریاضیات] دستگاه صوری
فرمالدئید سایر معانی: (داروسازی ـ شیمی) فرمالدئید (به فرمول hcho)، بفرمول hcho [علوم دامی] فرمالدئید [نفت] فرمالدهید(گل افزایه)
فرمالیته اداری سایر معانی: (به ویژه در هنر ـ تاکید روی ظواهر) دیس گرایی، صورت گرایی، رعایت ایین واداب ظاهری یارسمی، ظاهرپرستی دردین [سینما] شکل پرستی - شکل گرایی - شکل نگری [ریاضیات] صورت گر ...
تشریفات دوست، رعایت کننده ایین واداب، ظاهرپرست
روانشناسى : تشریفات