1- به فکر دیگران بودن، از خود گذشتگی کردن 2- گستاخی کردن، عنان اختیار از کف دادن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فراموش کارانه، ازروی فراموشی، غفلت کارانه
فراموشی، فراموشکاری سایر معانی: نسیان، غفلت
اختراع کننده، اختراعی، دارای هوش اختراع
روانشناسى : فراموشى
از خودگذشته، در فکر دیگران (نه خود)، نوع دوست، نفس خود را فراموش کرده، مستغرق در عالم خارج از خود
فراموش نشدنی، از یاد نرفتنی سایر معانی: فراموش نکردنی (یا نشدنی)، به یاد ماندنی
سرهم بند، بی دقت، لا ابالی، غافل، مسامحه کار، سبکسر، غفلت کار، لا قید سایر معانی: سر به هوا، یخلا، ولنگار، با بی دقتی، کم توجه، بی توجه، حواس پرت، شلخته، سهل انگار، نسنجیده، بی غم، غم آزاد، ...
مشخص، ممتاز، برجسته، فاخر، متمایز، متشخص سایر معانی: (آدم) برجسته، طراز اول، شهیر، سرشناس [ریاضیات] مشخص کردن، اختلاف زا، ممتاز، متشخص
بخشیدن، امرزیدن، عفو کردن، تبرئه کردن سایر معانی: بخشیدن (گناه و تقصیر و غیره)، (از تقصیر کسی) درگذشتن، گذشت کردن، وخشودن، آمرزیدن، گنه بخشی کردن، اغماض کردن، ندیده گرفتن، (در اظهار ادب) ببخ ...
رد کردن، تجاهل کردن، چشم پوشیدن، نادیدهپنداشتن، بی اساس دانستن، برسمیت نشناختن، محل نگذاشتن سایر معانی: نادیده انگاشتن، کم محلی کردن به، محل نگذاشتن به، اعتنا نکردن، زیرسیبلی رد کردن [برق و ...
جالب، حائز امیت، یاد اوردنی سایر معانی: فراموش نشدنی، به یاد ماندنی، حائز اهمیت