مستقل، مجاز، روا، اختیاری، عاری، ازاد، رایگان، مجانی، رها، مختار، مبرا، غیر مقید، سرخود، میدانی، حق انتخاب، حق رای دادن، ازادی بخشیدن، فروهشتن، خالی کردن، ازاد کردن، ترخیص کردن، بطور مجانی س ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بی معنی، مهمل، مهمل نما سایر معانی: بی چم، بی آرش، پوچ [ریاضیات] بی معنی
مجانی، رایگان، به خرج مدیر رستوران (یا هتل و غیره)
بی دست و پا، بی وسیله، بی چاره سایر معانی: بی عرضه، بی کفایت
[فوتبال] غیرقابل استفاده