توپ فوتبال، بازی فوتبال سایر معانی: (امریکا) فوتبال امریکایی، (عقیده یا طرح یا موضوع که مثل توپ به پس و پیش پرانده شود) موضوع حاد، چیز بحث انگیز، (انگلیس) فوتبال (در امریکا و کانادا می گویند ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پَسایند [رایانه و فنّاوری اطلاعات] آنچه در متنها و گزارشها در پایین هر صفحه میآید
واژههای مصوب فرهنگستان
جاى ثابت، مقام
رجوع شود به: footsie
هرزه درایی، لودگی یا بازی کردن سایر معانی: ول گشتن، اتلاف وقت کردن، (انگلیس ـ عامیانه)، احمقانه رفتار کردن، حرف ابلهانه زدن، پایگکوبی
[سینما] چراغ چند لامپی
(تئاتر ـ چراغ های جلو و کف صحنه) پاچراغ، ردیف چراه های جلو صحنه نمایش ومانند ان
فارغ و آزاد از قید و خیال
جای پا، اثر پا، رد پا سایر معانی: رجوع شود به: footprint، footprint : جای پا
پادو، غلام بچه
پایه، پیاده رو سایر معانی: کوره راه، راه باریک (ویژه ی پیاده ها)، پاراه، پایه ستون، پایه مجسمه [عمران و معماری] پیاده رو - کوره راه
تقاطع همسطح پیاده [حملونقل ریلی] تقاطع همسطحی که فقط برای عابر پیاده طراحی شده است