[برق و الکترونیک] کانونی کردن فاز عمل خودکاری که به همفاز نگهداشتن الکترونهای مگنترون کاواکی با میدان گردان کمک می کند . الکترونهای دارای تاخیر از جزء شعاعی میدان شکاف انرژی دریافت می کنند ت ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تغییر وضوح [سینما و تلویزیون] تغییر معمولا سریع عمق میدان در طول یک نما از پیشزمینه تا پسزمینه یا برعکس
واژههای مصوب فرهنگستان
[سینما] عدسی پس کانونی
[سینما] خطوط کانونی سهمی
[برق و الکترونیک] لامپ تصویر خود کانونی لامپ تصویر تلویزیونی که دارای همگرایی الکتروستاتیکی خودار، همراه با تفنگ الکترونی است .
[ریاضیات] نکته های باریک
[سینما] فوکوس تند و شدید - وضوح کامل [ریاضیات] نکته های باریک
[سینما] لغزش کانونی
[سینما] حالت کانونی محو - وضوح ناقص - وضوح ملایم - نمای محو شده - تصویر کمی محو - حالت کانونی ملایم
[برق و الکترونیک] کانون پایدار
کانون مجازی [سینما] کانون مجازی
[زمین شناسی] کانون آتشفشانی - محل یا مرکز زیرزمینی آتشفشانی یک منطقه یا یک آتشفشان.