خر حمالی کردن (برای کسی)، کار (برای کسی) انجام دادن، کار خانه کردن (برای کسی)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] طول برد دریاچه، طول خط آب.
مرحله واکشی
[زمین شناسی] فاصله رفت و برگشت موثر
بعید، شبیه بعید سایر معانی: غیر میسر، (هر چیز باور نکردنی یا غیرمعقول یا غیر معمول) بعید، نامیسر، باور نکردنی، غیرواقع، (قدیمی) آورده شده از راه دور، دور آورد، دورودراز، زورکی، ازدورامده ...
ستوده، شایان ستایش، قابل پرستش سایر معانی: (عامیانه) دلپذیر، زیبا، پرستیدنی
جاذب، جالب، دلربا، خوش نما، فریبنده، مورد توجه، دلکش، کشنده سایر معانی: جذاب، گیرا، به خودکش، دلبر، شیفته ساز، رباینده، (فیزیک) جاذبه، کشش [صنعت] جذاب، دلکش، دلربا [ریاضیات] کششی، ربایش، جاذ ...
خرس، اقاخرس، لقب روسیه ودولت شوروی، داشتن، زاییدن، تحمل کردن، متحمل شدن، در برداشتن، میوه دادن، تاب اوردن، بردن، مربوط بودن، حمل کردن سایر معانی: رودخانه ی بر (در ایالت های آیداهو، وایومینگ ...
بردن، نقل کردن، حمل کردن، رساندن سایر معانی: معنی دادن، بیان کردن، رسانیدن، ترابری کردن، انتقال دادن، فرستادن، ترا فرست کردن، ترا گسیل کردن، رسانگری کردن، (حقوق) صلح کردن (مال یا حق)، انتقال ...
بالا بردن، بلند کردن، ترفیع دادن، افراشتن، عالی کردن، نشاط دادن سایر معانی: فرازیدن، افرازیدن، صدا را بلند کردن، (بر دانگ صدا) افزودن، (حرارت و صدا و غیره) زیاد کردن، ارتقای رتبه دادن، به جا ...
خیالی، خارق العاده سایر معانی: خیالی، خارق العاده
غیر محتمل سایر معانی: بعید (واروی: probable) [ریاضیات] غیر محتمل، بعید