زنانه [جامعهشناسی] ویژگیای که در فرهنگ مردسالار برای ظاهر زن یا رفتار او قائل میشوند
واژههای مصوب فرهنگستان
زنانه [مطالعات زنان] ویژگیای که در فرهنگ مردسالار برای ظاهر زن یا رفتار او قائل میشوند
مونی، زنان، جنس زن، مربوط بهجنس زن، مادین سایر معانی: (دستور زبان) مونث، مادینه، زنانه، زن منش، ظریف و لطیف، مادگانی، مادگانه، (مرد ـ تحقیرآمیز) زن صفت، ضعیف و ترسو، (موسیقی) دارای پایان ملا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زنانگی، حالت زنانه
زن صفتی سایر معانی: زن گونگی، رفتار زنانه، زنسانی، زن خویی
زنانگی سایر معانی: ظرافت
قسم، نوع، جنس، تذکیر و تانیی سایر معانی: (عامیانه) مرد یا زن بودن، مردی یا زنی، مذکر یا مونث بودن، (دستور زبان) جنس، جنسیت، تذکیر و تانیث (در انگلیسی جنسیت توسط ضمیر سوم شخص مفرد: he و she و ...
زنانگی، عالم نسوان، وظایف زنانه، مادینگی سایر معانی: زن بودن، زنیت، مادگی
نوار بهداشتی سایر معانی: (دستمال کاغذی برای قاعدگی) دستمال بهداشتی، دستمال کاغذ ضد عفونی مخصوص قاعدگی زنان
(عامیانه) رجوع شود به: sissy، sissy خواهر، دختر، مردیا بچه زن صفت
نظریهای زیباییشناختی که جنبۀ جهانشمول اما درواقع مردسالارانۀ هنر و زیبایی را رد میکند و از تصویری که از زنان در هنر مردانه ارائه میشود، اسطورهزدایی می&zwn ...