تقدیر، بخش، بخت، سرنوشت، فلک، نصیب و قسمت، قضا و قدر، مقدر شدن، بسرنوشت شوم دچار کردن سایر معانی: قسمت، بوش، هرچیز اجتناب ناپذیر، فرجام، عاقبت، آخر و عاقبت، نتیجه غایی، سرانجام، مرگ، نابودی، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[آب و خاک] مدلسازی فرجام
(اسطوره ی یونان و روم) سه دار گونه ای که سرنوشت انسان ها را تعیین می کنند
(خودمانی) آدم تهی مغز، احمق، لاده، کله خر، ادم کودن ونادان، بلید
کشیشی که به اقرار مردم گوش فرامی دهد، کشیشی که به اقرار مردم گوش فرا می دهد ناصح، پندگر، اندرزگر
جانشین پدر، مانند پدر، پدرسان
دورتر
(نشان زمان و نماد پیری) پیرمردی که در یک دست داس و در دست دیگر ساعت حمل می کند، پدر زمان
پدری
پدروار، پدرانه
پدرانه، پدری، مهربان، مهربانانه، پدروار
پیمایش پذیر، پیمودنی، قابل پیمایش، فهمیدنی، پی بردنی