بی ایمانی، بی اعتقادی، بی وفایی، پیمان شکنی، خیانت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نقض عهد، خیانت، غدر، پیمان شکنی، بی دینی سایر معانی: نابکاری، نق عهد
ترسویى، نامردى، پستى، ارتداد، برگشتگى
سایه سایر معانی: سایه دار بودن، سایه داری، مشکوکست، بی ابرویی
شک، تردید، شک گرایی، فلسفه شکاکی وبدبینی، انتقاد مضر و از روی بدبینی سایر معانی: (s بزرگ) مکتب شک گرایی، (این اندیشه: باورها را باید همیشه مورد تردید و موشکافی قرار داد و پژوهش عبارتست از فر ...
حقه بازی، دغل زنی سایر معانی: حقه بازی، دغل زنی