مجسم، دارای شکل جسمانی، برنگ گوشتی، صورت خارجی دادن، مجسم کردن سایر معانی: (جسم به ویژه جسم انسانی دادن به) تن مند کردن، تناور کردن، متجسم کردن، گوشت مند کردن، حلول کردن، دیسمند کردن، شکل دا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازنمایی دانش درونی زبان به شکل گفتار و نوشتار [زبانشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان