نابود کننده، ویرانگر، مخرب، خرابکار، ناو شکن سایر معانی: خراب کننده، انهدام آور
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دژخیم، مامور اعدام، دار زن سایر معانی: به دار زننده، ماءمور به دار زدن، ماءمور اعدام
آدمکش مزدور، آدم کش حرفه ای
قاتل، خونی سایر معانی: قاتل
قاتل سایر معانی: قاتل