محروم سایر معانی: قانون ـ فقه : مستثنى [ریاضیات] خارج شده، منتفی شده، مطرود
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[شیمی] حجم مستثنی [پلیمر] حجم مستثنی، حجم به حساب نیامده
[حسابداری] هزینه هائی که در حسابهای صنعتی منعکس نمی شود
[ریاضیات] قانون طرد شق ثالث، قانون طرد واسطه
تحریم کردن، رای مخالف دادن سایر معانی: رای مخفی برضد شخص یا چیز، رای مخالف دادن (به ویژه در مورد پذیرش کسی به عضویت باشگاه یا سازمان)، (در اصل) گوی یا مهره ی سیاه که در رای گیری به عنوان رای ...
نقض کردن، تخلف کردن از، تخطی کردن سایر معانی: سرپیچی کردن، زیر پا گذاشتن، مغایر بودن با، شکستن (قانون یا مقررات)، (در بحث و غیره) مخالفت کردن، رد کردن، نفی کردن (contradict هم می گویند)، نق ...
عاق کردن، از اری محروم کردن سایر معانی: از ارث محروم کردن، از حقوق و امتیازات خود محروم کردن، از ارک محروم کردن
کاستن، کم کردن، سلب صلاحیت کردن از، شایسته ندانستن، مردود کردن سایر معانی: سلب صلاحیت کردن، فاقد صلاحیت کردن، ناشایسته کردن، ناسزاوار کردن، (ورزشکار را از شرکت در مسابقه) محروم کردن، بی بهره ...
خرد کردن، برطرف کردن، محو کردن، رفع کردن، زدودن، بیرون کردن، حذف کردن، منتفی کردن سایر معانی: از قلم انداختن، به حساب نیاوردن، (از متن و غیره) زدن، از بین بردن، معدوم کردن، نابودکردن، نیست ک ...
طرد کردن، تکفیر کردن سایر معانی: (از کلیسا اخراج و از مراسم مذهبی مانند ازدواج یا کفن و دفن محروم کردن) تکفیر کردن، بی دین خواندن، تکفیر شده، تکفیری، آدم تکفیر شده
عاری، ازاد، معاف، معاف کردن سایر معانی: مستثنی، بخشوده، مستثنی کردن، بخشودن [حقوق] معاف کردن، مستثنی کردن، بخشیدن، معاف، مستثنی
از وجهه عمومی انداختن، با اراء عمومی تبعید کردن سایر معانی: روی تابی کردن، طرد کردن، (از خود یا از اجتماع) راندن، عاق کردن، از حقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن