نمونه ای
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منحصرا سایر معانی: به ویژه، بخصوص، مخصوصا، بالاخص، جز به جز، قلم به قلم، به طور مبسوط، مشروحا، به طور فوق العاده، یک کاره، یکجور مخصوص، بطرز مخصوص، جزبجز [فوتبال] مخصوصا [ریاضیات] به ویژه ...
قابل قبول، قابل عبور، گذرپذیر، عبور کردنی سایر معانی: (شاگرد یا ورقه ی امتحانی و غیره) قابل قبول، متوسط، (مسکوک و غیره) رایج، قابل گذاشتن در جریان، (لایحه و غیره) قابل تصویب
ادعا، اعتراض، اظهار جدی، واخواهی سایر معانی: اظهار موکد، فاشگویی، اصرار، واسرنگش، تصریح
prototypic وابسته به طرح اصلی یا نمونه اصلی
خیلی خوب، عالی، قابل توجه، جالب توجه سایر معانی: چشمگیر، دید انگیز، استثنایی، مگری، فوق العاده، ابرروال
میانه، رضایتبخش، خرسند کننده سایر معانی: بسنده، کافی، قانع کننده، خشنودگر [بهداشت] کافی [ریاضیات] رضایتبخش
غیر عادی، خل، بیگانه، خارجی، غریب، عجیب، عجب، اجنبی، نا معلوم، غریبه، نا شناس، نااشنا سایر معانی: بیواره، شگفت، شگرف، شگفت انگیز، عجیب و غریب، افد، برون مرزی، تازه، ناآشنا، نامانوس، تودار، خ ...
غیر قابل قبول، نپذیرفتنی [ریاضیات] ناپذیرفتنی، غیر قابل قبول
جدی، وهمی، غیر طبیعی سایر معانی: عجیب و غریب، غیرعادی، ناروال، فوق العاده، ابر روال، اسرارآمیز، مرموز، (پهلوی) راز یک، رازگون، غریب، زیرک
بی حادثه، بدون رویداد مهم سایر معانی: عاری از رویدادهای مهم، عادی، یکنواخت، بی رویداد
فراموش نشدنی، از یاد نرفتنی سایر معانی: فراموش نکردنی (یا نشدنی)، به یاد ماندنی