[ریاضیات] با این تفاوت که
دیکشنری انگلیسی به فارسی
معتر نسبت بصلاحیت داوریادادرس
قانون ـ فقه : مستثنى
رجوع شود به: except
رد، اعتراض، استثنا، استثناء سایر معانی: مگری، جداگری، مگرجویی، مگرخواهی، خواست گزینی، دلخواه گزینی، مورد استثنا، (حقوق) اعتراض رسمی به نحوه ی اجرای محاکمه یا تصمیمات اتخاذ شده (در دادگاه)، و ...
وضعیت استثنایی
اعتراض پذیر سایر معانی: ایراد پذیر، قابل ایراد، قابل اعتراض، واخواست پذیر، اعترا پذیر
موارداستثنائی
[حسابداری] رویدادهای استثنائی
[ریاضیات] قضیه ی مفید استثنا
استثناکننده، معتر، نکته گیر، ایرادگیر، خرده گیر
بطور استثناء