مثلث ابدی (به ویژه در داستان های ادبی - مثلا دو زن که هر دو عاشق یک مرد هستند)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جاودانی کردن، ابدی کردن، مخلدکردن
دو (یا چند) چیز که تا ابد با هم خواهند بود، ابدی و ازلی، همپاینده، مثل خدا
نا محدود، بدون عمر معینی سایر معانی: ابدی، بی پایان، جاودانه، جوان نما، به سن نامشخص، همیشه جوان
نامحدود، پایان ناپذیر، جاودانی، همیشگی، بدون تاریخ، بی تاریخ، بسیارقدیم، بی پایان
فوت، مردگی، مرگ، درگذشت، فنا، اجل، خاموش سازی یافوت، خواب مرگ سایر معانی: وفات، موت، تلف شدن زندگی، مرگ و میر، نابودی، تباهی، از میان رفتن، مرگ مانند، مرگسان، قتل، خونریزی، اعدام، (مهجور) هر ...
کشیش، الهی، خدایی، عبادتی، یزدانی، قابل رحمانی، غیب گویی کردن، فال گرفتن، استنباط کردن سایر معانی: ربانی، ملکوتی، مذهبی، دینی، (عامیانه) خوشایند، زیبا، دل پسند، معرکه، عالی، روحانی، پیش گویی ...
پایان نا پذیری سایر معانی: بی پایانی، همیشگی [ریاضیات] بی نهایت، بی پایانی، بی انتهایی
جاودانی کردن، ابدی کردن، شهرت ابدی دادن، جاوید کردن، فناناپذیرکردن سایر معانی: مرگ ناپذیر کردن، شهرت همیشگی دادن (eternalize هم می گویند)، جاودان کردن، انوشه کردن، هرگزی کردن، پایا کردن، به ...
همیشگی دائمی، ابدی، جاودان، ازلی، سرمد سایر معانی: جاوید، جاویدان، جاودانه، انوشه، پایدار، همیشگی، پاینده، پردوام، بادوام، پایا، دایم، مکرر، پی در پی، لاینقطع، پیوسته، یک ریز، ابدیت، همیشگان ...
برای همیشه، همیشه، در تمام وقت سایر معانی: (قدیمی) همیشه، مدام، دایما، پیوسته، (مهجور) تا ابد، به طور جاودانه
بی پایان، نا محدود، بی حد، محدود نشدنی سایر معانی: بی حد و حصر، بی مرز