دادستان، مدعی العموم سایر معانی: (امریکا) دادستان کل ایالت، (a و g بزرگ) دادستان کل امریکا (که مقامش معادل وزیر دادگستری است)، pl مدعی العموم، مدعی العموم [حقوق] دادستان کل، مدعی العموم، وزی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مدعی العمومی
[حقوق] حرف هر دو طرف را بشنو (لازمه قضاوت، شنیدن اظهارات طرفین دعوی است)
[پلیمر] خود شتاب دهی
خودشتابدهی [مهندسی بسپار] افزایش سرعت بسپارش یک رادیکال آزاد با افزایش میزان تبدیل
واژههای مصوب فرهنگستان
[برق و الکترونیک] تولید آزمون خودکار ( ای تی جی ) فرایند رایانه ای که سلسله مراتب آزمون خرابی مدار را پس از دریافت مشخصات آن به شکل خودکار تولید می کند .
عمل کمکی
[ریاضیات] متوسط قدرمطلق های انحرافات
[زمین شناسی] زمان متوسط دستیابی نگاه کنید به access time
[حسابداری] روش میانگین نرخ بازده سالانه سرمایه گذاری
[عمران و معماری] تنش پیوستگی متوسط
[حسابداری] هزینه میانگین پایان ماه