تطمیع، فریب، اغوا، بدام انداختن سایر معانی: اغوا، فریب، بدام انداختن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تطمیع، فریب، اغوا سایر معانی: تطمیع، اغوا، فریب
جذب، جاذبه، جلب، کشش، کشندگی سایر معانی: دلبری، دلربایی، دلکشی، گرایش، مجذوب سازی، جذابیت، گیرایی، چیز جالب، چیز دلربا یا گیرا، به خودکشی، ربایش، (فیزیک) جاذبه، همگرایش (در مقابل: دفع، وازنش ...
غضب، طعمه، دانه، چینه، مایه تطمیع، دانهء دام، طعمه کردن، طعمهدادن، طعمهرابه قلاب ماهیگیری بستن، خوراک دادن سایر معانی: در معرض حمله ی سگ قرار دادن، کیش کردن سگ، مورد حمله ی مکرر و شدید قرار ...
رشوه، پاره، بدکند، رشوه دادن، تطمیع کردن سایر معانی: رشوت، بلکفد، بلکفت، پاره دادن، بلکفد دادن، حق السکوت، هر چیزی که شخص را وادار به کاری خلاف قانون یا وجدان کند [حقوق] رشوه (دادن) ...
تشویق، تحریک، قسم، اطمینان، نوع، ترغیب، اجبار، عقیده دینی، متقاعد سازی، نظریه یا عقیده از روی اطمینان سایر معانی: وادار کننده، وادارگر، قانع کننده، متقاعد کننده، قانع کنندگی، عقیده، اعتقاد، ...
دام، اسباب، نیرنگ، گیر، دریچه، تله، در تله اندازی، محوطه کوچک، شکماف، فریب دهان، نردبان قابل حمل، زانویی مستراح و غیره تله، در تله انداختن، بدام انداختن سایر معانی: پهند، پا دام، گل دام، لات ...