(verb transitive) رفع طلسم کردن، (مجازا) از شیفتگی در آوردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مسحور سایر معانی: مجذوب کردن، شیدا کردن، دلربایی کردن، شیفتن، افسون کردن