[ریاضیات] مرکز تشابه، مرکز تجانس
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[شیمی] مرکز تقارن
[عمران و معماری] مرکز تقارن [ریاضیات] مرکز تقارن
[زمین شناسی] مرکز تقارن نقطه ای درون ساختار بلور که از آن هر وجه یک آرایه بطور معکوس تکرار شده است.
[زمین شناسی] نقطه مرکزی، نقطهای درست در مرکز یک عکس که از نظر موقعیت بر محور نوری دوربین منطبق است.
[ریاضیات] طالب مرکز
[نساجی] دهانه تار وسط بسته ( که تارها در وسط با هم در یک خط قرار می گیرند )
[فوتبال] نقطه مرکز
[برق و الکترونیک] سر وسط[ سی تی] پایانه ای وقع در مرکز الکتریکی یک مقاومت، پیچک، یا وسایل دیگر.
[برق و الکترونیک] سیم پیچ سر وسط دار
[عمران و معماری] مرکز به مرکز
[ریاضیات] مرکزی