[ریاضیات] مسأله ی تهی بودن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بی پولی، تهیدستی
فضای خارج از هوا یا جو زمین سایر معانی: فضا (فضای خارج از جو زمین)، برون فضا، فضای برونی، (پهلوی) اسپاش [برق و الکترونیک] فضای خارج فضای خارج از جو زمین .
تنگ چشمی، خست، خسیسی
تنهایی سایر معانی: یکتایی، یگانگی، تکی، وحدت، انفراد، سادگی، بی تزویری
تنهایی، خلوت، انفراد، جای خلوت سایر معانی: انزوا، تک زیستی، گوشه نشینی
جا، خالی بودن، جای خالی، محل، خلاء، محل خالی، پست بلاتصدی سایر معانی: اتاق خالی، پست خالی، تهی جا، تهی بودگی، تهیگی، (نادر) فراغت، بیکاری، vacantness محل خالی [شیمی] تهیجاً [برق و الکترونیک] ...