محکوم شده توسط نفس خود، مقصر نزد وجدان خویش
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اذعان
خود ستا، وابسته به تجلیل نفس
خود فزون شماری، اهمیت بخود
قائمیت بالذات [آمار] خودسازگاری
[شیمی] میدان خود سازگار [ریاضیات] میدان خود سازگار
خود نامیده، به اندیشه ی خود، خود ساخته، تشکیل شده بوسیله نفس خود
[نفت] سکوی خود کفا
[زمین شناسی] سامانه خودکفا
تحقیر نفس، تذلیل نفس، خود دون شماری
[حقوق] تناقض گویی
متناق [حقوق] متناقض با خود، خودستیز