[نفت] پتانسیل خودزاد جداره
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جلو خود را (به ویژه جلو زبان خود را) گرفتن، یک دفعه متوجه شدن و حرف خود را سنجیدن
[برق و الکترونیک] سیم پیچ ( سلف ) بازدار
[سینما] روش نقاب سازی (با) تفاوت رنگ
به هوش آمدن، شعور پیدا کردن، حس داوری خود را باز یافتن
فلات قاره [زمینشناسی] بخشی از حاشیۀ قاره، بین خط ساحلی و شیب قاره، با شیبی بسیار کم
واژههای مصوب فرهنگستان
فلات قاره سایر معانی: (زمین شناسی) دشتاب، فلات قاره (نواحی ساحلی به ژرفای حدود 200 متر که منابع آن معمولا متعلق به کشور مجاور آن است) [عمران و معماری] فلات قاره - کفه دریایی [زمین شناسی] فلا ...
ضد و نقیض حرف زدن، حرف های متناقض زدن
(با انگشت روی سینه ی خود یا در هوا) صلیب کشیدن
(جانورشناسی) دختر ماهی (pomacentridae - ماهی استخوانی و رنگین آبهای حاره)
سنجاقک سایر معانی: (جانورشناسی) سنجاقک رنگین (از زیر راسته ی zygoptera)
قطع مراوده کردن با، (رابطه دوستی خود را) انکار کردن، (خود را) کنار کشیدن، ناهمبسته شدن با