اثربخش [رایانه و فنّاوری اطلاعات] سامانهای که دارای اثربخشی است
واژههای مصوب فرهنگستان
عامل موثر، کارگر، کاری، مفید، موثر، قابل اجرا، تاثیر پذیر سایر معانی: نتیجه بخش، چشمگیر، بازمانگر، برگر، ثمربخش، گیرا، خوشایند، رضایتبخش، به درد بخور، فایده دار، دلنشین، (ارتش - مجهز و آماده ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[سینما] دهانه مؤثر
[آب و خاک] سفره آب زیرزمینی مؤثر
[عمران و معماری] سطح موثر آرماتور
[شیمی] پهنای موثر نوار
[ریاضیات] کنترل کارامد، کنترل موثر
[ریاضیات] سطح مقطع موثر
[برق و الکترونیک] جریان موثر مقدار جریان متناوبی که اثار گرمایی آن مشابه با مقدار متناظر جریان مستقیم است . مقدار موثر جریانهای متناوب سینوسی 0/707 برابر مقدار اوج آن است . - جریان موثر
[عمران و معماری] درجه موثر اشباع
ایمان توام باعمل
[زمین شناسی] فاصله رفت و برگشت موثر