[ریاضیات] شکل زمینی، شکل ارضی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناهنجار، درشت، بی ادب، خشن، زمخت، غلیظ، زبر سایر معانی: درشت دانه، نتراشیده و نخراشیده، غیر دقیق، لچر، پست، نامرغوب، بی نزاکت [عمران و معماری] درشت [نساجی] خشن - سفت - ضخیم [ریاضیات] درشت، ض ...
بد بو، بوی ناه گرفته سایر معانی: (محلی) بد بو، دارای بوی نم و کپک زدگی، (انگلیس - خودمانی) شیک، وابسته به موسیقی ((بلوز)) یا موسیقی مذهبی، (خودمانی) قدیمی مسلک، عجیب و غریب، غیر عادی، نا روا ...
وابسته به مادیات، مربوط به ماده گرایی سایر معانی: وابسته به مادیات، مربوط به ماده گرایی
وابسته به علوم طبیعی و دانشمندان این علوم، طبیعت گرایانه، موافق با اصول طبیعی، مبنی بر طبیعت بازی، وابسته به تاری علوم طبیعی
واقع بین، تحقق گرای، راستین گرای سایر معانی: realist واقع بین [ریاضیات] راستین گرا، واقع گرایانه
زمینی، دارای تلوریوم سایر معانی: وابسته به تلوریم (tellurium)، رجوع شود به: tellurian، tellurous دارای تلوریوم
زمین، سرزمین، خاکی، دنیوی، زمینی سایر معانی: وابسته به کره ی زمین، دنیوی (در برابر: اخروی)، این جهانی، کره ی زمین
زمینی، خاکی، دنیوی، این جهانی سایر معانی: خشکی، زمینی (در برابر: آبی یا هوایی)، زمین زی، خاکزی، وابسته به کره ی زمین، وابسته به نخستین چهار سیاره ی منظومه ی شمسی (عطارد و زهره و مریخ و زمین) ...
گشتهطعمی شبیه به بوی مکانهای بسیار مرطوب که براثر نگهداری نامناسب در بسیاری از مواد غذایی ایجاد میشود [علوم و فنّاوری غذا]
واژههای مصوب فرهنگستان